اخبار

تارنمای فرهنگی خبری - تحلیل خبرها و نوشتارهای فرهنگی و اجتماعی - زرتشتیان خارج از ایران

Friday, April 20, 2012



رهبری در جوامع کوچک تر

بخش نخست
جمشید کیومرثی

بر اساس تجربه ،آن زمان اقتدار برانسان های دیگر شکل می گیرد که گردانندگان قدرت با انگیزه های معین و اهداف مشخص، در یک رقابت یا درگیری با دیگران، چه به صورت سازمان یافته، یا سیاسی، یا روانی، یا اقتصادی و یا دیگر منابع ، بسیج شوند تا با اعمال نفوذ و تأثیر گذاری بر نوع رفتارهواداران، باعث برانگیختن، درگیرکردن و یا خشنود ساختن انگیزه ی هواداران در همان زمینه ی اهداف و انگیزه های خاص خودشان - گردانندگان قدرت- شوند. این نوع رهبری را می توان نوعی از مدیریت آلیگارشی نامید که هنوز در قرن بیست و یکم در جامعه ی کوچک ما فعال است.اعمال نفوذ قدرتمندانه و نهایتن تأثیرگذاری بر نوع رفتار هوادارن و درگیر کردن آنان در امور بی اهمیت تنها برای دستیابی به اهداف گروه رهبری است و مانند آنچه که لنین می گفت: تنها برای دستیابی به صلح ، نان و زمین است . به طور خلاصه ، رهبران با ریشه های متفاوت قدرت و انگیزش، انگیزه های هوادارانشان را برای تشخیص نظر رهبران مورد استفاده قرار می دهند.بنابراین ، نه تنها در اقتدار و قدرت ، انگیزش ها باید متناسب با اهداف باشد، بلکه منظور و هدف قائی آنان نیز باید شناخته شده و قانع کننده باشد.رهبریت تنها در حالت رقابت یا درگیری میان هواداران می تواند دست به اعمال نفوذ و قدرت بیشتر بزند.در شرایطی که رهبران با مراجعه ی به ریشه های انگیزش، ظاهراً با اینگونه درگیری ها میان هوادارانشان مخالفت می کنند.
قدرت مطلق از سوی دیگر هیچگونه دعوا و رقابتی را با خود مجاز نمی داند و اجازه ی درگیری در چنین مواردی را نمی دهد. رهبران ، نوع مخصوصی از ظرف قدرت هستند. همانند قدرت ، رهبران اما به هم پیوسته و هدفمند فعالیت می کنند.در اینجا بایست تفاوتی قائل شد میان رهبری و ریاست- یا قدرت-. هرچند رهبری برای رسیدن به اهداف مدیون قدرت است اما در همین حال دامنه و وسعت عمل رهبری از قدرت کمتر است.رهبران هرگز دست به زدودن واز میان بردن انگیزش و اهداف هوادارانشان نمی زنند هر چند ممکن است برخی انگیزه های را با دستکاری کردن افزایش دهند و یا دیگران را نادیده بگیرند.رهبری واژه ی است که با اشیاء بی جان سروکار ندارد. حتا اگر هوادارنش مثل گاو باشند یعنی در عین حال که جان دارند مغز نداشته باشند، رهبر در این صورت البته بنابر ضرب المثل معروف گله را به آشیانه راهنمایی می کند و نه به کشتارگاه! کنترل بر چیزهای بیجان مانند ابزار، معادن زیرزمین،پول، انرژی... کار قدرت است و نه رهبری. چرا که اشیاء بیجان انگیزش ندارند. گردانندگان قدرت اما مردم را نیز همچون اشیاء بی جان  می بینند و با آنان نیز همچون اشیاء بی جان رفتار می کنند، در حالی که رهبران این کار را نمی کنند.همه ی رهبران به طور طبیعی گردانندگان قدرتند اما همه گردانندگان قدرت ، رهبر نشده اند و نیستند.این تعاریفی که درباره ی قدرت و رهبری بیان شد با آنچه تاکنون دیگران در این مورد گفته اند متفاوت است.Lasswell & Kaplan  می گویند قدرت باید متناسب با متعلقات ارزشمند مردم باشد. من می گویم باید متناسب با متعلقات ارزشمند گردانندگان قدرت باشد و شاید مناسب با نیازها و ارزش های دریافت کنندگان آن باشد. اما تنها به اندازه ای و تا آنجایی که لازم باشد تا یک فتح بزرگ را به آنان نشان دهد.
Kenneth Janda اعتقاد دارد که قدرت آن نوع توانایی است که باعث می شود اشخاص رفتارهای خود را با الگوهای رفتاری مورد نیاز برای ارتباطات اجتماعی منطبق کنند. من، اما تا آنجایی با این نظر موافقم که آن الگوهای رفتاری به اهداف از پیش تعیین شده ی گردانندگان قدرت کمک کند.ادامه دارد...

Thursday, March 22, 2012


 

Picture

نگاهی دیگر به گاهنبار                    

              نوشته کیو مرث سامیا کلانتری 
 آغاز سخن      گهنبار را بعضی ها گاه انبار نوشته اند و دیگرانی هم شش چهره کهنبار را چون ادیان ابراهیمی به شش مرحله افرینش نسبت داده اند و کسانی هم برگزاری گهنبار را داد و دهش نوشته اند . به نظر می رسد این نظریه به حقیقت نزدیک تر است ولی هیچ اشاره ای نکرده اند که اصلن گهنبار چیست و دلیل بوجود امد ن گهنبار چه بوده  . این نوشتار نگاهی دیگر به گهنبار و دلیل بوجود امد ن ان دارد بامید این که مورد پذیرش شما   بزرگواران  قرار گیرد
                                                 
 فریدون فرخ فرشته نبود                به عود و به عنبر سرشته نبود        
 ز داد و دهش یافت این نیکویی        تو داد و دهش کن فریدون تویی        
 شاهنامه فردوسی                                                                                 
                                                                           

  در ایران باستان زشت ترین کارها این بود که از کسی بعنوان گدایی چیزی بخواهی . قرض کردن هم عملی نا پسند  شمرده می شد . بقول هرود ت . ایرانیان از کسی چیزی قرض نمی کنند  که مبادا در موعد مقرر نتوانند باز پس دهند و مجبور شوند دروغ بگو یند . ایرانی زمین را سبز می خواست و غذایش را با پشت کار فراوان از زمین بدست  می اورد و شعارش این بود . کسی که دانه  می افشاند راستی می کارد ایرانی نمی توانست جز این بیاندیشد چون پیامبرش در گاتها فرموده .  ای مزدا از پاداش گرانبهای تو در این جهان کسی بهره مند خواهد شد که در کار و کوشش است و چهار پایان و ستوران را می پروراند  هات 34 بند 11 .چنین مردم با فرهنگ و دور اند یشی نمی تواند گهنبار را برای اینکه خداوند در شش روز هستی را افرید بخواند  و یا برای انبار کردن محصول گهنبار بخواند انهم در سال شش بار  انها که در سال شش بار محصول را برداشت نمی کردند  .                         فرهنگ در کنار رودها پا گرفته مثل فنقیه کارتاز یا مصر باستان بخاطر این که انسان به اب احتیاج داشته و اب در رودها جاری  بوده ولی در ایران رودی که تمام سال جاری باشد وجود نداشته از این رو ایرانی اولین کسی است که به حفر قنات دست زده ایرانی با کندن کانال زیر زمینی به   طول چند کیلو متر اب را از دل زمین بیرون کشیده و بابادانی زمین پرداخته . جایی که اب به روی زمین می رسیده چیز دیگری که احتیاج داشتند اتش بوده که اهالی بتوانند هروز صبح مراجعه کنند و اتش بگیرند تا با ان اجاق خانه شان را روشن کنند و غذا بپزند . پس ساختمانی می ساختند که خانه اتش باشد و اتشکده نیز باین معنی است یعنی خانه اتش
 زمانی که اتش را می گرفتند تا با تشکده روستا یشان  که تازه احداث کرده بودند بیاورند چون نمی دانستند چگونه انرا حمل کنند تا حاموش نشود و طریقه نگهداری انرا نمی دانستند  همراه با اتش پرستاری نیز می امد که  از اتش پرستاری کند تا حاموش نشود  و اگر امروز بعضی ها به زرتشتیان می گویند اتش پرست از اینجا سرچشمه گرفته اتش پرست بمعنی پرستاری از اتش است نه پرستش ان . مردم برای این که از اتشکده اتش می گرفتند و مراسم شان را در اتشکده انجام می دادند طبیعی است که باتشکده  کمک  می کردند . از این کمک ها در کنار اتشکده مدرسه ساخته شد و بچه های ان روستا بمدرسه می رفتند . هنوز هم جاهایی است که در کنار اتشکده مدرسه  وجود دارد مثل ادریان تهران یا اتشکده نوش در یزد و . . . در گذشت  گان  ان محل اگر فرزندی نداشنتد تمام دارایی شان را بعد از مرگ باتشکده واگذار می کردند تا از در امد ان خیرات کنند تا هم باهالی کمکی بشود و هم در مراسم یادی از انها  . کم کم اتشکده جایی شد که اگر بر سر زمین یا اب یا . .اختلافی یا مشگلی پیش می امد به ان جا مراجعه می کردند و اختلا فشان را خل می کردند طبیعی است که اگر کسی مشگل مالی هم داشت فقط مسئول اتشکده از ان با خبر می شد
در اتشکده مراسمی اجرا می کردند و برای این که به کسانی که محتاج کمک بودند به غرورشان بر نخورد همه باید در این مراسم شرکت می کردند در این مراسم دارا و ندار در کنار هم می نشستند و 
خوراکشان را می خوردند  و یعد از ان نان و چیز های خوراکی دیگر بان ها می دادند  که تا چند روزی برای خوردن  داشته باشند  و این مراسم در ان زمان بنا به تشخیص مسئول اتشکده انجام می گرفت  یعنی زمانی که دیگرانی احتیاج بکمک داشتند  و  مسئول اتشکده نمی توانست مستقیم بان اشخاص کمک کند چون در دین زرتشتی   انسان باید از زمره کسانی باشد  که جهان را بسوی ابادانی می برند . و اگر اتشکده کمک مستقیم می کرد طرف به کم کاری و تن پروری عادت می کرد . در زمان ساسانیان نیز   گهنبار در اتشکده خوانده می شد  و بعد از حمله اعراب بایران هم گهنتار در اتشکده خوانده میشد تا این که طبق نوشته تاریخ سیاسی ساسانیان زمانی که غازان خان مغول  که فرمانروای وقت ایران بود  دستور ویران کردن اتشکدهها  را داد و بجای انها مسجد ساختند  و باین هم قناعت نکرد و دستور داد پدر زرتشتی ای که میمیرد دارای اش به فرزندانش اگر زرتشتی هستند نمی رسد و باید به یک فرد مسلمان برسد خیلی ها بخاطر این که دارایی شان از دست نرود مسلمان شدند و بعضی ها هم زمین شان را وقف گهنبار کردند و تولیت ان را به فرزند شان دادند   چون وقف را نمی توانستند مصادره کنند  پس گهنبار از اتشکده بداخل خانه ها امد و برای این که بدانند در این خانه کهنبار است رنگ سفید که ما انرا گل سفید می نامیم بدر خانه می ریختند تا بدا نند که در ان خانه گهبار است و بعد از ان برای این که زمان گهنبار مشخص شود انرا به شش چهره در سال قسمت کردند و در خانه گهنبار خواندند و هنوز هم در مزرعه کلانتر گهنبار را در خانه می خوانند در صورتی که در خیلی جاهای دیگر دوباره گهنبار به اتشکده برگشته و در اتشکده خوانده می شود . ما این کار بزرگ   و زیبا را پاس می داریم و به گذشتگا ن مان درود می فرستیم که چنین اندیشه بزرگی داشته اند ما با ید ادمه دهنده راه انها باشیم و به وصیت انها عمل کنیم.
برگرفته از سایت مزرعه کلانتر

Thursday, March 15, 2012


قانون و فرهنگ
چهارشنبه سوری تنها با فرهنگ ایرانی قابل اجراست
جمشید کیومرثی
     قانون برای هر قوم و مردمی بر پایه  ی فرهنگ و تاریخ همان مردم نوشته می شود. فرهنگ ها برای کنترل افراد دو عامل در اختیار دارند یکی ارزش های اجتماعی اند که برآمد اخلاق پذیرفته شده در آن اجتماع اند وباور مردم  و دیگری نرم های پذیرفته شده ی اجتماعی است  که " هنجار" های اجتماعی نامیده می شوند. به هر حال افراد هر قوم و جمعیتی توسط این دو عامل کنترلی سنجیده و مورد ارزیابی اجتماعی قرار می گیرند. بنابراین مردم سعی می کنند مطابق آن اصول و باورها رفتار کنند تا در جامعه پذیرفته شده و طرد نشوند.برخی از هنجارها و ارزش های اجتماعی در زمان هایی کوتاه و یا درازمؤثرترین نقش در کاهش تخلفات اجتماعی و آفرینش همگونی های اجتماعی بازی می کرده اند.در جهان امروز که دین آنچنان وجهه والایی ندارد و هنجارهای اجتماعی هم هر روزه بر اساس شرایط تغییر می یابند، باید قانونی بر همان پایه توسط قوه ی قضائیه ساخته و پرداخته شود. اما، اگر قانون نخواهد از فرهنگ مایه گیرد باعث خواهد شد که مردم وقعی به قوانین ننهند و همه به گونه ای از گردن نهادن به قانون طفره بروند.
     جشن چهارشنبه سوری امسال، رفته بودیم به جایی که پر بود از ایرانیان مشتاق آتش وآتش افروزی. همه هر کدام ده دلاری پیاده شده بودند برای پریدن از روی آتش. ما هم که رویهم هشت نفری بودیم صد دلاری خرجمان شده بود که از روی آتش بپریم. برنامه های موسیقی و ترانه و حاجی فیروز و همه ی اینها به راه بود اما همه گوشه  ی چشمی به حیاط داشتند که چه وقت آتش ها را در آنجا خواهند افروخت. بالاخره انتظار به سر آمد و آتش ها در ظرف های مخصوصی افروخته شد. چندین پلیس برای به صف کردن مردم آمده بودند و مرنب از مردم می خواستند که داخل صف ها باشند. اما بچه ها و جوان تر طاقت آنهمه انتظار نداشتند. تا اینکه پلیس به اولین نفر در جلوی صف دستور پریدن داد و تا دومی خواست شروع به دویدن کند جلویش را گرفت که نه! پلیس بیچاره می خواست بر اساس قوانینی که برخاسته از فرهنگ ناب آمریکایی است مراسم چهارشنبه سوری را برای ایرانیان بر گزار کند.  بلافاصله آه از نهاد مردم بر آمد و آنها هم که داخل صف ایستاده بودن از آن خارج شدند و به دنبال راهی گشتند که خود را زودتر به آتش برسانند و از  آن بپرند. پلیس ها عصبانی شده بودند و با تمام نیرو در مقابل فشار مردم ایستادگی می کردند و دستور عقب رفتن و در صف ایستادن می دادند. چند دقیقه ای بیشتر تگذشت که خنده های مردم بلند و بلند تر شد و دستجمعی به سر آتش آمدند و طبق رسمی قدیمی همانطور که مراقب کوچک تر ها و بچه ها بودند از سر آن پریدند. این حرکات زیبا و تماشایی که عمق فرهنگ ایرانی را نشان می داد با دخالت مأمورین آتش نشانی البته بیش از بیست دقیقه طول نکشید و مسئول مراسم با سطل ابی در دست به سرعت هر چه تمام تر آتش را خاموش کرد و در پاسخ اعتراض مردم با عصبانیت فریاد می زد: مرا به زندان می اندازند!
     در این فعل و انفعالات بود که خانمی بر سرآن مأمور بخت برگشته فریاد کشید که ما برای پریدن از آتش ده دلار داده ایم وگرنه ترانه خوانی و آواز و دی جی را همه جا می توان پیدا کرد. شما اگر نمی توانستید اینکار را " هندل" کنید نبایست این برنامه را اجراء می کردید. پلیس ایرانی الاصلی که با من صحبت کرد گفت: " من با وجودی که ارمنی هستم هنوز خودم را ایرانی می دانم. این پلیس آمریکایی-ایرانی ادامه داد که:"ولی همه ی این مسائل بر می گردد به فرهنگ خراب! ما که نمی خواهیم در صف بمانیم". این افسر پلیس با وجود آنکه به فارسی صحبت می کرد اما این فرهنگ ایرانی اش را خوب نفهمیده بود می گفت:" ما هر جا که از مردم می خواهیم داخل صف بمانند هیچکس اعتراض نمی کند اما اینجا یکنفر هم از این ایرانی ها گوش به حرف ما نکرد"! گفتم شما تا به حال در ایران جشن چهارشنبه سوری برگزار کرده اید؟ گفت بله! گفتم آنجا کسی برای پریدن از روی آتش صف می بست؟ آیا برای پریدن از روی آتش پلیس کمک می کرد و یا بیشتر موجبات وحشت و ترس را فراهم می کرد؟
     مراسم داشت به پایان می رسید و در حالی که خیلی ها داشتند به برگزار کنندگان و پلیس بد و بیراه می گفتند و انتقاد می کردند، ما هم سوار ماشین شدیم به خانه برگشتیم. در حالی که هنوز حسرت بودن در یکی از آن چهارشنبه سوری های پر هیجان را برای خودمان در دل کاشته بودیم من به این فکر می کردم که مشکل همین تفاوت های فرهنگی است که نمی خواهیم ببینیم.  

Sunday, September 04, 2011

سلسله نوشتارهایی بر مبنای مستندات انجمن زرتشتیان تهران

چگونه موقوفات مارکار یزد را از دست دادیم؟
نویسنده: سروش سیاوش
با این توضیحات، هیچ دردی از جماعت درمان نخواهد شد، مگر اینکه بخواهیم بدانیم بر ما چه رفته؟ و هنوز هم می رود؟ و آنگاه برای به دست آوردن آنچه که از دست داده ایم راهی را آغاز کنیم تا بعد از این چنین دستگاه هایی که شرحش خواهد رفت در میان زرتشتیان ریشه نگیرند و مانع رویش جوانه های مفید نگردند. در این نوشتار با ارائه ی دلایل کامل و شواهد مستند به طرح پاره ای از سؤالات خواهم پرداخت که به دست آوردن پاسخ انها به عهده ی شما خوانندگان خواهد بود.
و اما دنباله ی داستان زمین های مارکار آباد یزد از زبان پرونده های موجود در انجمن:
طی نامه ی شماره 35.1184 مورخ 1367/11/09 رئیس وقت انجمن زرتشتیان تهران، نامه ای به مهندس بیطرف استاندار وقت استان یزد نوشته و با اشاره به نامه ی 35.251 انجمن زرتشتیان تهران و جلسه ی مورخ 1367/10/12در حضور استاندار و شهردار وقت شهر یزد آقای وحدتی و معاون وقت وی آقای آیت الهی و آقای رکن الدینی و...پیشنهاد نموده اند:"... چنانچه مقامات محترم استانداری یزد تسهیلاتی فراهم نمایند تا شش دانگ بلوک های یاد شده در نامه ی فوق الذکر – زمین های موقوفه ی مارکار- به قطعات مناسب تفکیک و به قیمت عادلانه برای فروش(!) عرضه شود، این انجمن( منظور انجمن زرتشتیان تهران است) با کسب تأئید از انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی( که پیش از این حق هرگونه انتقال غیر منقول را از این انجمن سلب کرده بود) و جامعه ی زرتشتیان( که معلوم نیست منظور کدام زرتشتیان است؟) حاضر است نیمی از این زمین ها را    جهت ایجاد و اداره و گسترش تأسیسات دانشگاهی و زمینه های مشابه و کارهای خیریه در یزد به نامگانه ی مؤسس و بانی آن پشوتن جی مارکار هزینه نماید".
موضوع جالب و سؤال برانگیز این است که چگونه قبل از اخذ اجازه از زرتشتیان ایران و به ویژه از انجمن زرتشتیان اکابر پارسیان هند که پیش از این انجمن زرتشتیان تهران را از انجام هرگونه معامله در باره دارایی های غیر منقول خود منع کرده بود، شهامت می کند تا طی یک نامه ی رسمی که موجب ایجاد تعهدی نابرابر و ناخواسته برای انجمن زرتشتیان تهران می شود ، قول همه گونه همکاری را بدهد و چگونه می شود که انجمن ایرانی بمبئی با ارسال وکالت نامه ای که تنها برای انتقال اموال منقول نافذ  بوده است ، هراسان و نگران خواهان انتقال زمین ها، به استانداری می شود؟ سؤال دیگر این است که آیا کجا و بر چه مبنای قانونی ازجامعه ی زرتشتیان ( تهران؟ ایران؟ جهان؟) اجازه گرفته شد؟ و سؤال اصلی این است که آیا به طور کلی اجازه گرفتن از جامعه ی زرتشتیان می تواند موانع قانونی فروش زمین های وقفی در ایران را از میان برداشته و فروش غیر قانونی اموال وقفی  را تبدیل به معامله ای قانونی نماید؟  
بالاخره پس از گذشت مدت کوتاهی و بدون دریافت حتا وکالت نامه ی مورد نیاز در این مورد از انجمن ایرانی بمبئی( وکالت نامه ی ارسالی از انجمن ایرانی بمبئی فقط مجوزی برای نقل و انتقال اموال منقول بود).
در تاریخ 1367/12/7 قراردادی کاملن نابرابر بین انجمن و شهرداری یزد و دانشگاه یزد در محل استانداری یزد به امضاء می رسد که در اثر آن از 120 قفیز زمین های موقوفه مارکار، تنها حدود 40 قفیز آن برای انجام نیات واقف در دست انجمن و زرتشتیان باقی می ماند. اما با کمک سیاست بازی های متداول امپراتوی آلیگارشی زردشتی، در توافق نامه ای معروف به 40.20.40 که در گزارش پایان دوره ی گردش 36 انجمن نیز چاپ می شود، سهم های هرکدام به ترتیب 40% برای دانشگاه یزد، 20% برای شهرداری یزد و 40% برای انجمن زرتشتیان تهران داده می شود.

نکته ی انحرافی در این سناریوی طراحی شده پاک شدن خود صورت مسأله است. داستان این بازیهای سیاسی از آنجا آغاز شده بود که شهرداری یزد برای احداث دو گشواره ای که از روی زمین های وقفی مارکار عبور می کند ، پیشنهاد گرفتن 30% بابت تفکیک کل زمین ها را می کند؛ که اگر آن پیشنهاد قبول می شد از 120 قفیز زمین ها تنها 36 قفیز آن که در طرح گوشواره ای قرار داشت کم می شد و بقیه ی زمین ها به صورت تفکیک شده در تملک انجمن ایرانی بمبئی باقی می ماند. اما دست های بازیگران امپراتوری آلیگارشی، پای دانشگاه یزد را به این مسأله باز کرده و به غیر از تقدیم 60% از زمین ها به دانشگاه یزد و شهرداری یزد، بقیه سند نیز بابت همان طرح گوشواره  ای قرار می گیرد و از کل زمین ها ، تنها 48 قفیز آن ظاهراً در اختیار انجمن زرتشتیان تهران باقی می ماند که هنوز هم هیچ نشانی از تنظیم اسناد آنها به نفع این انجمن وجود ندارد.
باید به محتوای نامه ی ارسالی از انجمن ایرانی بمبئی و تصوری که آنان از انجمن زرتشتیان تهران دارند توجه کرد. قسمتی از نامه ی مورخ 1374/1/4انجمن ایرانی بمبئی که خطاب به انجمن پس از سال ها معطلی و انتظار آنان برای تکمیل قرارداد  فرستاده شده و تحت شماره ی 37.4203 در این انجمن به ثبت رسیده است به این منوال است:"... در گردش 35 انجمن زرتشتیان تهران قررادادی با استانداری یزد به امضاء رسید بابت ملک مهدی آباد که قرار بود پارک ( بزرگ مارکار) ساخته شود(و) قسمتی از آن دانشگاه مارکار ساخته شود... آیا طبق قراداد ، کار انجام شده یا نه..." توجه کنید آنچه به آن انجمن گفته شده است : دانشگاه مارکار بوده و نه ساختمانی در مجتمع دانشگاه یزد؛ و این نامه می خواهد بداند که کار طبق قرارداد انجام شده و یا خیر؟ آیا کسی می داند که آیا هیچگاه قراردادی فی مابین انجمن زرتشتیان تهران و استانداری یزد بر اساس این نامه منعقد شده بوده است یا خیر؟

آنچه از صورتجلسات انجمن زرتشتیان تهران بر می آید این است که در سال 1376 مسول کمیسیون موقوفات انجمن زرتشتیان تهران مصوبه ای را از هیئت مدیره اخذ نموده که بر مبنای آن آقای س.ی. برای پیگیری صدور مجوز تفکیکی زمین های بخش 5 به عنوان نماینده ی انجمن به شهرداری یزد معرفی می شود. در این مورد پس از پیگیری های لازم معلوم می شود که در تاریخ 1369/2/24 تحت شماره ی 35.2334 انجمن زرتشتیان تهران، مجوز مربوط به تفکیک همین زمین ها که تمامی هزینه های آن نیز طی چک شماره ی 122731 مورخ 1369/3/1و به مبلغ 15.124.040 ریال پرداخت شده بوده است، خطاب به دفترخانه ی شماره ی 22 یزد صادر گردیده که به شماره ی 2656 مورخ 1369/2/5 در دفتر شهرداری یزد به ثبت رسیده است.
هیچگونه قرارداد روشن و قانونی در این معامله  یافت نمی شود و سال هاست هیچ یک از گردش های انجمن کوچک ترین پیگیری برای انتقال اسناد زمین های تفکیکی به انجمن نکرده اند.البته باید دید چه کسی به عنوان دوست و همراه آغاز کنندگان این بازی ، تمام کننده خواهد بود؟
آیا مطالب عنوان شده ، نخستین در نوع خود بوده و یا آخرین آنها خواهد بود؟
چرا تاکنون کسی به این موارد و ده ها مورد دیگر توجه ای نکرده است؟
چرا مردم از همه چیز بی خبر مانده اند؟
آیا زرتشتیان امروز به این نقطه رسیده اند که بدانند آینده ی آنان بستگی به امروزشان دارد؟
چرا آنانی که از کم و کیف خیانت ها آگاهی پیدا می کنند در صورت خبررسانی، مورد هتک  حرمت و وهن قرار گرفته، و مجبور خواهند بود ده ها انگ از کمونیست بودن تا اطلاعاتی بودن و جاسوس و عامل نفوذی بودن و... را از طرف امپراتوری آلیگارشی زردشتی، به جان بخرند؟

Monday, August 29, 2011

سلسله نوشتارهایی بر اساس مستندات موجود در انجمن زرتشتیان تهران

چگونه زمین های مارکار یزد را از دست دادیم؟ ( بخش دوم)

سروش سیاوش

در سال 1361 که آموزش و پرورش یزد قصد استفاده ی آموزشی و احداث مدرسه بر روی زمین های مارکار( دو قطعه اراضی نعیم و مهدی آباد) را داشت، در پی اقدامات مثبت روانشاد میرزا سروش لهراسب از این کار صرفنظر کرد و به همبن خاطر مدیر کل پارلمانی وزارت آموزش و پرورش یزد به اداره ی کل آموزش و پرورش استان یزد با ارسال فتوکپی نامه ی مورخ1361/5/7 آن روانشاد اعلام می کند:" در موقوفات باید عیناً به وقفنامه و طبق نظر واقف عمل شود... بنا بر مراتب خواهشمند است در صورتی که زمین مورد نظر متعلق به پرورشگاه و جزو وقف باشد از تصرف و احداث هرگونه بنا در آن قویاً خودداری فرمایید". این نامه تحت شماره 5553 به تاریخ 1361/5/18 به ثبت رسیده است.

در تاریخ 1362/1/27 نامه ای از انجمن ایرانی بمبئی به انجمن زرتشتیان تهران ارسال می گردد که به مُهر سرکنسولگری جمهوری اسلامی ایران در هندوستان هم ممهور می باشد. در بند انتهایی و نتیجه گیری این نامه آمده است:"..بدیهی است چون قصد و نیت انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی از ابتدا به خاطر وقف عین املاک و تحصیل درآمد آن در امور خیریه ی مربوط به جامعه ی زرتشتیان بود ه است، لذا انجمن زرتشتیان تهران نیز با (وجود) اطلاع از قصد و نیت مزبور حق انجام هیچگونه معاملات ناقله به وکالت یا قائم مقامی این انجمن(را) ندارد..."

در سال 1367 خورشیدی اما دوباره پرونده زمین های نعیم آباد و مهدی آباد از بایگانی شهرداری بیرون آمده بر روی میز شهردار وقت شهر یزد قرار می گیرد. پنج سال از ارسال آخرین نامه از سوی انجمن ایرانی بمبئی گذشته و گردش 35 انجمن زمام امور را در دست گرفته.نخستین گام برای این گردش در جهت سوق دادن آینده ی این زمین ها به معامله ای مرموز و بی سرو صدا ، اما همان جواب های سال های 1350 و 1351 است که به شماره ی 35.251 مورخ1367/2/25 در دفتر انجمن به ثبت رسیده است: " انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی تابع کشور هندوستان و تحت شماره 271 مورخ 14/ اکتبر 1952 میلادی در اداره ی اوقاف شهر بمبئی به ثبت رسیده است. این انجمن همچنین در ایران در اداره ی ثبت شرکت ها و مؤسسات غیر تجاری تحت شماره ی 463 مورخ 1339/7/19 ثبت قانونی گردیده و طی شماره 2.8544 مورخ 1339/3/25 وزارت کشور اعلام رسمیت و طی شماره 598 مورخ 1339/4/9 شهربانی کل کشور پروانه ی فعالیت صادر و طی شماره 2.1765 مورخ 1349/1/25 وزارت کشور، معافیت مالیاتی انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی اعلام می گردد. میدان برج ساعت(مارکار)، بیمارستان (زایشگاه) بهمن، درمانگاه سر رتن تاتا، پرورشگاه( جایی که بسیاری از جوانان بی سرپرست زرتشتی از گرسنگی نجات یافته اند و به رفیع ترین درجات علمی و اجتماعی رسیدند) و دبستان و دبیرستان پسرانه و دخترانه مارکار و چهارده دبستان در نواحی مختلف شهر( استان) یزد با سرپرستی این انجمن احداث گردید ه است".

و حتی در تاریخ 1367/7/25 در نامه شماره 35.825 هنوز در رابطه با زمین های درمانگاه سررتن تاتا و مسأله ی انتقال آن به شرکت مخابرات یزد، موضوع وقفیت این زمین ها و ثبت انجمن ایرانی بمبئی در اداره اوقاف شهر بمبئی هندوستان تذکر داده شده و رونوشت نامه نیز به منظور اطلاع و ارائه ی توصیه های مقتضی به رعایت مصالح وقف و منافع موقوفه و نیات واقف به محضر مبارک حضرت آیت الله خاتمی مقام محترم امام جمعه (وقت) شهر یزد ارسال گردیده است.

حتی زمانی که در دهه شصت اشخاصی حقیقی، زمینهای این دو پلاک را متصرف می شوند و با اعمال نفوذ و تصوراین که تمام قطعات دارای یک پلاک است، پلاک شماره 2 فرعی از شماره 8775 بخش 4 یزد را ابطال کرده و بروی زمین های مارکار ملک مسکونی و تجاری بنا میکنند ، تلاشهایی از طرف انجمن زرتشتیان تهران برای باز پس گیری این زمینها انجام می شود و پس از شکایت و رسیدگی، این تلاشها به نتیجه رسیده و حکمی به شماره 67/481 شعبه 3 دیوان عدالت اداری به نفع انجمن زرتشتیان تهران صادر می گردد و انجمن تهران هم در ادامه پیگیریهای خود در تاریخ 1370/3/25نامه ای با رونوشت حکم به اداره ثبت یزد ارسال می کند.

اما از این پس ادامه پیگیری متوقف می شود؟ چرای آن مشخص نیست.و طی چند ماه بعد چنان تغییرات شگرفی در باورهای پیشین ایجاد می شود که باور کردنی نیست ، به طوری که در نامه های ارسالی دیگر نامی از وقفیت زمین ها و واقف بودن انجمن ایرانی بمبئی به چشم نمی خورد. دیری نمی گذرد که درمانگاه سر رتن تا تا به قیمت صوری 29 میلیون تومان به اداره مخابرات فروخته می شود و زمین های نعیم آباد و مهدی آباد ( معروف به زمین های مارکار) بر اساس معاهده ای یکطرفه که به 40-20-40 معروف شده است، برای همیشه از دست می رود.

آیا این تغییر مواضع نشانه ی چیست؟

پس از آن بر انجمن ما چه رفته؟ اسناد موجود در انجمن زرتشتیان تهران چه چیزی را بر ما روشن می کند؟

ادامه دارد....

Friday, August 26, 2011

علاقه بیش از حدّ قذافی به کاندولیزا رایس



سرویس بين الملل لمون پرس - بعد از اینکه انقلابیون وارد اتاق خواب معمر قذافی، رهبر لیبی شدند، در حالی که یکی از انقلابیون به تمسخر وی را 'خوک و میمون' توصیف می‌کرد، چهار آلبوم عکس قذافی را پیدا کرد که این آلبوم‌ها از علاقه سرهنگ به کاندولیزا رایس، وزیر خارجه پیشین آمریکا پرده برداشت.  در پی ورود انقلابیون به اتاق‌ خواب معمر قذافی واقعیت عجیب دیگری از دیکتاتور لیبی برای آنها فاش شد.
به نوشته روزنامه فرامنطقه‌ای الشرق‌الاوسط، بعد از اینکه انقلابیون وارد اتاق خواب معمر قذافی، رهبر لیبی شدند، در حالی که یکی از انقلابیون به تمسخر وی را "خوک و میمون" توصیف می‌کرد، چهار آلبوم عکس قذافی را پیدا کرد که این آلبوم‌ها از علاقه سرهنگ به کاندولیزا رایس، وزیر خارجه پیشین آمریکا پرده برداشت.
این آلبوم عکس‌ها نشان می‌داد که سرهنگ قذافی علاقه خاصی به کاندولیزا رایس داشته، چرا که قذافی عکس‌های متعددی از رایس را در آلبومش نگه داشته بود.
از سوی دیگر سایت شبکه العربیه نیز در گزارش جالبی اعلام کرد که از دهه 90 قرن گذشته معمر قذافی به همراه محافظ‌های زن خود در بسیاری از مراسم حاضر شده است.
گزارش‌های رسانه‌ای برآورد کرده‌اند که طی 20 سال گذشته تعداد محافظان زن معمر قذافی بین 40 تا 400 تن بوده است. لقب رسمی این محافظان "نگهبانان انقلاب" بود، اما آنها به "زنان سلحشور و بلند قامت" معروف بودند.
بر اساس گزارش‌های رسانه‌ای این زن‌ها برای حمایت از جان معمر قذافی ابتدا باید سوگند می‌خوردند که تحت امر وی باشند و در راه حفظ جان قذافی جانشان را بدهند، سپس این زن‌ها در داخل دانشکده پلیس زن در طرابلس آموزش می‌دیدند. دوره‌های آموزشی این محافظان شامل برخی تمرینات ورزشی برای بالا بردن توان جسمی آنها، شیوه‌های دفاعی، حمله و استفاده از تمامی انواع سلاح‌های سبک و سنگین بود.
همچنین گزارش‌ها حاکی از آن است که اکثر محافظان قذافی از کوبا به لیبی منتقل شده بودند، برخی از این محافظان نیز اهل لیبی و دیگر کشورهای عربی بودند.
برخی از این محافظان اعراب سفیدپوست و برخی آفریقایی سیاه پوست بودند.قذافی به خاطر علاقه‌اش به تنها دخترش عائشه نام یکی از آنها را عائشه گذاشته بود.بر اساس این گزارش‌ها شرط ازدواج نکردن این محافظان و اینکه فرزندی نداشته باشند از شروط مهم بود.
محافظان قذافی همواره به رغم اینکه زن بودند در شرایط سخت وارد عمل می‌شدند و در استفاده از سلاح‌های سنگین مهارت داشتند و آنها همواره آماده بودند کسانی که قصد اذیت کردن قذافی را داشتند، بکشند. این محافظان درجه‌ها و رتبه‌های مختلفی را به لحاظ زیبایی داشتند.

براساس این گزارش‌ها محافظان قذافی همواره دردسرهایی نیز برای وی داشته‌اند. در سال 2003 در اجلاس سران عرب که در شرم‌الشیخ برگزار شد، نیروهای امنیتی مصر به محافظان قذافی اجازه ندادند وارد هتل محل اقامت وی شوند، از این رو درگیری‌های شدید بین محافظان و نیروهای امنیتی مصر رخ داد.
در سال 1984 نیز محافظان قذافی با نیروهای اتیوپیایی درگیر شدند، چراکه سعی داشتند با سلاح خود به سالن اجلاس سران اتحادیه آفریقا در آدیس‌آبابا وارد شوند.
این محافظان همچنین در نیجریه نیز بحران ایجاد کرده بودند و زمانی که نیروهای امنیتی مانع ورود آنها به سالن اجلاس شدند با آنها درگیر شده بودند که رئیس‌جمهوری نیجریه شخصا به منظور فیصله دادن مساله وارد عمل شده بود.
گزارش‌های خبری حاکی از آن است که این محافظان هرگز وی را ترک نکردند حتی در حال حاضر نیز با وی هستند، چرا که زمانی که انقلابیون وارد باب‌العزیزیه شدند این محافظان را نیافتند. به نظر می‌رسد این محافظان به همراه قذافی در مخفی‌گاهش هستند و وی هنوز به آنها اعتماد دارد.

Sunday, August 14, 2011

اعضای هیئت مدیره دوم انجمن زرتشتیان منطقه ی " ولی" مشخص شدند


عکس ها از: آذر نورافروز
انتخابات گزینش اعضای هیئت مدیره ی دوره دوم انجمن زرتشتیان ولی روز یکشنبه چهاردهم آگوست در محل انجمن دوستاران زرتشتی برگزار شد.
در این انتخابات که طی آن هفتاد و یک نفر آرای خود را برای انتخاب افراد مورد نظر خود به صندوق های رأی گیری ریختند ، هفت نفر به عنوان اعضای اصلی و دو نفر عضو جانشین از میان کاندیداها برگزیده شدند.
هیئت نظارت بر انتخابات وظیفه ی کنترل کردن حداقل یکسال عضویت در انجمن را بر عهده داشت و برخی از کاندیداها را از انتخاب شدن محروم کرد.
در نخستین مرحله اسامی دو نفر که از سوی هیئت نظارت  گزینش شده بودند به عنوان افرادی که علی رغم عدم حضورشان در مجمع به خاطر تأئید شدن از سوی این هیئت حق انتخاب شدن داشتند معرفی شدند. این دو نفر آقای هوشنگ مهر خداوندی و خانم سیما خدابخش پتل بودند. سپس از حاضرین خواسته شد خود را کاندید کنند که  آقایان شاهین استاد، مهران پور دهقان، فرشاد فروغی و خانم ها فریبا فرخانی و سوسن پرورش داوطلب شدند. در آخرین مرحله نیز چون برای آغاز انتخابات دستکم نه نفر می بایست کاندید می شدند با اصرار دیگران دو نفر دیگر به اسامی پروین مرزبان و آقای داریوش کدخدایان خود را کاندید کردند.
انتخاب کنندگان اما در صورتی که عضویت یکساله انجمن را نداشتند می توانستند با پر کردن فرم هموندی انجمن بلافاصله و بدون پرداخت حق عضویت به فرد مورد نظر خود رأی بدهند.
یکی از اعضای گردش نخست انجمن "ولی" کارنامه این انجمن را برای باشندگان خواند و از اعضای آن قدردانی شد.نزديك به دو سال پيش، ساختمان جديدي در منطقه‌ي «ولي» لس‌آنجلس از سوي مركز زرتشتيان كاليفرنيا، خريداري شده و از همان زمان انجمني نيز به نام انجمن زرتشتيان ولي شكل گرفت. این عضو گردش نخست انجمن منطقه ی"ولی" همچنین در اين نشست، با اشاره به خريد این ساختمان به ارزش حدود 1 ميليون دلار، در حین اشاره به انجام رایگان و داوطلبانه ی کارهای نرمیمی و تعمیری ساختمان تازه خریداری شده ، قول داد تا يك ماه آينده اين ساختمان به بهره برداري برسد.
سپس هر یک از کاندیداها در چند جمله خود را معرفی کردند و در آخر از باشندگان دعوت شد تا آرای خود را به صندوق ها بریزند.
پس از اخذ آرای و ریخته شدن آراء به صندوق ، نتیجه انتخابات به شرح زیر اعلام شد:
آقای مهران پوردهقان با 55 رأی اول و آقایان شاهین استاد و هوشنگ مهر خداوندی با 54 رأی ، آقای فرشاد فروغی 50 رأی به دست آورد و خانم فریبا فرخانی 49 رأی. در حالی که 44 رأی به نفع خانم سیما خدابخش پتل به صندوق ریخته شده بود. آخرین نفر از اعضای اصلی آقای داریوش کدخدایان بود که 36 رأی از آرای انتخاب کنندگان را به خود اختصاص داده بود. اما دو نفر از بانوان به اسامی پروین مرزبان و سوسن پرورش نتوانستند تعداد آرای لازم برای عضویت اصلی انجمن را به دست آورند و به عنوان اعضای جانشین معرفی شدند.
سه نفر از اعضای هیئت امنا در این جلسه حضور داشتند که خبرنگار امرداد مصاحبه ای کوتاه با آنان انجام داده است که در آینده ی نزدیک می توانید متن کامل آن مصاحبه را در همین سایت بخوانید